سال 1389 برای من پر بود از خاطرههای تلخ و شیرین.
یک سالی بود که داشتم برای کنکور میخواندم.
بالاخره اوایل شهریور نتایج آمد: مهندسی صنایع دانشگاه شریف
صنایع را خیلی دوست نداشتم. مکانیک تهران را بالاتر زده بودم ولی نیاوردم.
سال تحصیلی ورودی های 89، اواخر شهریورماه، پس از برگشتن ما از اردوی مشهد، آغاز شد.
جوّ دانشگاه برایام تازگی داشت. خیلی راحت نبودم (شاید نیمی از کلاس های ترم اول را به همین خاطر اصلاً نرفتم).
سال بالاییها میگفتند کمی جوّ سیاسی دانشگاه هم به خاطر اتفاقات سال گذشته ملتهب است. ولی چون در باغ سیاست نبودم، متوجّه حرفهایشان نمیشدم.
کم کم میانترم ها و کوییزها شروع میشد و من هم با همان نسبت فعالیت های ورزشیام را افزایش میدادم. آن زمانها یکی از راهحلهایی که برای غلبه بر استرس استفاده میکردم ورزش کردن افراطی بود (!).
خوب یادم است که در همان روزها، رفته بودم برای صبحانه از بوفه خوابگاه چیزی بخرم که عنوان عجیب نشریهای کنار دست فروشنده (که آقا صالحیان صداشون میکردیم)، نظرم را به خودش جلب کرد:
200 تومان دادم و نشریه را برداشتم. خیلی طولانی نبود. حدود 10 یا 12 صفحه. آن روز خیلی خندیدم. البته چندتایی از کنایههای طنزآمیزش را هم اصطلاحاً نگرفتم.
اولین شماره این نشریه سال 87 منتشر شد و آخرینش هم سال 89 (کلاً در 14 شماره). چقدر حس خوبی داشتم از خواندنش. دفعات بعد همیشه که به دانشگاه میرفتم به صندلی های جلوی سلف مرکزی چشم میدوختم تا از بین انبوه نشریات مستقل دانشگاه (!) آن نیش شترم را پیدا کنم و داغ داغ بخوانمش.
همه این خوشیها و شادیها و لحظات خوب را کسی ساخت که در انتهای نشریه خود را اینگونه معرفی میکرد:
"صاحب امتیاز، مدیر مسوول، سردبیر، صفحه آرا، تایپیست، سِرایدار، راننده آبدارچی و پیک موتوری: علیرضا مختار (شیخ بَزول)"
با خواندن نشریه خیلی زود دستم آمد که خیلی عاشقانه این کار را جلو میبرد. فکر میکنم عاشق این نشریه یا در واقع خندههایی که بر لب دانشجویان مینشست بود.
علیرضا متولد شیراز است و سه مقطع کارشناسی، ارشد و دکترا را در مهندسی صنایع دانشگاه شریف در سال 89 به پایان برده است.
در اینترنت جستجو کردم ببینم الان علیرضا کجاست و چه کار میکند. دیدم برای خودش سایتی راهاندازی کرده است. کمی در سایت گشتی زدم و نهایتاً به قسمت "سفرها TRAVELS" رسیدم. او به کلی شهرها و کشورها در نقاط مختلف دنیا سفر کرده است. چندتایی از سفرنامه هایش را خواندم. خیلی زیبا و ساده و صمیمی داستان سفرهایش را تعریف کرده است. عکس های زیبایی را هم به اشتراک گذاشته است. عکس ها و سفرهایی که امیدوارم من هم روزی بتوانم تجربهشان کنم.
البته ظاهراً علیرضا شعر هم میگفته است و مدت زیادی است این کار را متوقف کرده است.
شناختی که از علیرضا مختار کسب کردم و درسی که از او گرفتم این است که: یا کاری را شروع نکن یا اگر شروع کردی آن کار را عاشقانه دوست بدار و برای موفقیت آن و رضایت خودت سخت تلاش کن. حالا چه نوشتن باشد یا سفر کردن یا هر چیز دیگر.
...............................
* پیشنهاد اول ام این است که حتما سری به سایت نشریه نیش شتر بزنید و شماره های مختلف نشریه را دانلود کنید و از خواندنشان لذت ببرید.
* پیشنهاد دوم هم دیدن سایت علیرضا مختار است. به خصوص قسمت سفرها.
البته سایت نشریه از قسمت های داخلی سایت علیرضا است و جدای از آن نیست.