من و آنها
نمی دانم شما هم تجربه دریافت کتاب های غیر درسیِ مفت و به مناسبت های الکی را داشته اید یا نه. اما من به دفعات - خصوصاً در دوران دانشجویی - از این کتاب ها دریافت کردهام. بر اساس گفته قدیمی که هر ساعت خراب هم در ساعات شبانه روز حداقل دوبار زمان درست را نشان می دهد، اینجا هم قضیه چندان متفاوت نیست و من هم تا به حال دو کتاب خوب دریافت کرده ام. یکی کتاب نشت نشا (اثر رضا امیرخانی) و دیگری کتابِ شعرِ آنها (نوشته فاضل نظری).
کتاب "آنها"، اینگونه آغاز می شود:
در روزگار شما آنهایی است.
خود را با آنها همراه کنید.
آنهایی که چون ابر میگذرند.
اگرچه من خیلی شعر شاعران امروزی را نخوانده ام و طبیعتاً نظری هم نمی توانم و ندارم که بیان کنم ولی اشعار فاضل نظری بسیار برایم دوست داشتنی است. یکی از اشعاری که در همین کتاب آنها آمده است و خیلی دوست اش دارم شعری است با عنوان: گاهی فقط سکوت
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگریست
جای گلایه نیست! که این رسم دلبریست
هرکس گذشت از نظرت، در دلت نشست
تنها گناه آینهها زودباوری است
مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است
سهم برابر همگان، نابرابریست
دشنام یا دعای تو در حق من یکی است
ای آفتاب، هرچه کنی ذرّه پروریست!
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبکسریست
قسمتی که هایلات کرده ام به نظرم زیباترین قسمت این شعر است. نمی دانم چه باعث میشود که فرد عاشق عیب معشوق را اینگونه تعبیر کند. حتی نمی دانم خوب است یا بد. دیرباوری است یا نه. حماقت است یا چیز دیگر. نمی دانم.
لازم می دانم توضیح دهم که من اصولاً در شعرخوانی و شعرفهمی کمی لنگ میزنم و لذا این نظرات و کلاً هر نظری و سلیقهای که در مورد شعری بیان می کنم را تنها به عنوان نظرات کوچهبازاری حساب کنید.