روزنوشته های بهروز ایمانی‌ مهر

#نوشتن_را_دوست_دارم
روزنوشته های بهروز ایمانی‌ مهر
:: می‌نویسم نه از آن رو که حرفی برای گفتن دارم؛ بلکه به این خاطر:
"که بیشتر فکر کنم".
"که بهتر و درست‌تر و دقیق‌تر فکر کنم".
" که بیشتر کتاب بخوانم".
" که دایره ندانستنی‌ها و نفهمیدنی‌هایم روز به روز وسیع‌تر شود".
"که ...".

آخرین نوشته‌ها

آخرین نظرات

پیوندها | * دوستان متممی‌ام

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

   داشتم فیلم کوتاه سوراخ سیاه یا حفره سیاه یا سیاه‌چاله (The Black Hole) رو می‌دیدم. چند بار اون رو دیدم. در نهایت از خودم پرسیدم: آیا ممکنه من هم روزی پس از کلی حرص زدن و پول جمع کردن، با تکان غیرمنتظره اون برگ کاغذ (که می‌تونه یه تصادف باشه یا سکته قلبی یا ... خلاصه هرگونه مرگ طبیعی دیگه) برم تو اون قبر نمادین و کسی هم نفهمه یا خیلی زود فراموش کنه که اصلاً چنین کسی هم وجود داشت؟

یکی از کلماتی که خیلی باهاش راحت نیستم همین حرص زدن هست. شاید بشه معادل زیاده‌خواهی رو برای اون استفاده کرد.

نمی‌دونم برای اینکه بفهمم به طور خاص در مورد پول، فرد زیاده‌خواهی هستم یا نه، باید از چه شاخص‌ها یا نشانه‌هایی به وجود اون پی ببرم (پس‌انداز شاید همیشه شاخص مناسبی نباشه. شاید اصلاً نشه امروز جواب این سوال رو فهمید. شاید باید بازه بلندمدت‌تری رو برای اون انتخاب کرد و بعد نشست و بررسی کرد. خودم فکر می‌کنم از امروز که این سوال برام ایجاد شده تا مثلاً 7 تا 10 سال آینده و عملکرد واقعی که توی این مدت خواهم داشت و مراحل مختلفی از زندگی‌م رو که می‌گذرونم شاید بشه به این سوال بهتر جواب داد. امروز فکر می‌کنم هیچگاه در آینده پس‌اندازهای مالی آنچنانی نخواهم داشت).

دوشنبه, ۲۸ فروردين ۹۶ ۰ نظر

   اولش شاید برای این باشد که واقعاً برای یک فایل، دسته مناسبی پیدا نمی‌کنم، امّا بعدش تبدیل می‌شود به جایی برای تنبلی‌ام. برای فرار از تلاش برای یافتن دسته مناسب آن. کم کم در دسته‌بندی کردن - که یکی از ویژگی‌های مهم و اصلی گونه بشر به حساب می‌آید - دچار ضعف و ناتوانی می‌شوم.
جالب اینجاست که پس از مدتی که وقت و حوصله و آرامش بیشتری دارم و به این فولدرها مراجعه می‌کنم، از خودم می‌پرسم: چرا آن فایل را در آن دسته قرار ندادم؟ این که مشخص است به آن دسته تعلق دارد. تازه این گفتگو به شرطی شکل می‌گیرد که فایل‌های موجود در این فولدرِ غیره یا Others یا هر نام دیگری، آنقدر زیاد نشده باشند، که حتی در هنگام حوصله‌دار بودنم هم تمایلی یا ترجیحی برای سرک کشیدن بهشان نداشته باشم.

علاوه بر مورد بالا، فکر می‌کنم این فولدر به محل امنی برای سرپوش گذاشتن بر ضعف (و یا فوبیای) تصمیم‌گیری‌ام هم تبدیل شده بود.

به نظرم این دام دسته "غیره"، که در واقع دسته‌ای محسوب نمی‌شود، تنها محدود به لپ‌تاپم نمی‌شود.

هر وقت که فردی را می‌بینم که مثلاً شبیه من یا دوستم یا آن دوست دیگرم نیست، به او در حالت خوشبینانه برچسب "عجیب و غریب" بزنم و به نوعی او را در دسته "غیره" قرار دهم. حال شاید با کمی تلاش و فاصله گرفتن از اینگونه دسته‌بندی‌ها و گرفتار نشدن در چنین دامی - که با دستان خودم برای خودم پهن کرده‌‌ام - می‌توانستم با دسته جدیدی آشنا شوم و به وسیله آن به رشد و توسعه ذهنی و فردی خود کمک کرده باشم.

سه شنبه, ۲۲ فروردين ۹۶ ۰ نظر

   به نظرم کسی که تا به حال به قول معروف، تنی به آب نزده است نباید از فواید و یا مضرات شنا کردن سخنی بر زبان بیاورد. در عین حال فکر می‌کنم لازم است مدتی پس از آشنایی با فنون شنا، از آب بیرون بیایم و با خود فکر کنم آیا باید به شنا کردن ادامه بدهم و به قول انگلیسی زبان‌ها حداقل یک تحلیل ساده Cost-Benefit انجام دهم. حتی حتی حتی اگر از آن کار لذات و فواید فراوانی هم تا آن زمان نصیب‌ام شده باشد.
فکر می‌کنم آنالیز هزینه-فایده در مورد کارهایی که با آنها خوش هستیم اهمیت دوچندان دارد. اول اینکه این فواید بسیار، احتمالاً باعث می‌شوند هزینه‌هایی که همراه با آن در حال صرف شدن است را نادیده بگیرم یا ناچیز بشمارم. چه بسا هزینه‌ها سرتر باشد. این کارها را به گمانم سریعاً باید رها کرد. دوم اینکه حتی اگر بدون ارزیابی ساده، فهمیدم که فواید آن کار به هزینه‌های آن می‌چربد و برایم عین روز روشن است که ادامه آن فعالیت باعث ضرر و زیانم نمی‌شود اما - همونطور که از معلم‌ام سعی کردم یاد بگیرم- باید یادم باشد که گزینه خوب همیشه بهترین گزینه نیست، گزینه‌ای بهترین و قابل دفاع است که در برابر گزینه‌های دیگر مورد مقایسه و ارزیابی قرار بگیرد.
مثلاً خود من در دوران کارشناسی، کمتر ورزشی بود که برایش وقت نسبتاً قابل توجهی صرف نکرده باشم. خوب اینطور ورزش کردن مزایایی داشت از جمله: یافتن دوستانی که اگر در این محیط ها نبودم کمتر شانس آشنایی با آنها را داشتم (واقعاً این افراد جزو گونه‌های نادرِ دانشگاه‌‌مان بودند)، سلامتی جسمی و روحی و در یک کلام سرحال‌تر بودن، چندین ست لباس ورزشی (که لااقل هزینه مالی بابت آنها متحمل نشدم) و ...
امّا اواخر آن دوران فکر کردم چه فرصت‌های نابی را از دست دادم. فرصت کتاب خواندن، فرصت بیشتر سفر کردن (حتی در حد گشت و گذار در اطراف شهر)، فرصت تقویت زبان انگلیسی و ... این فهرست می‌تواند خیلی طولانی شود. فهرستی که امروز مرا به این یقین رسانده است که در آن زمان با آن شدت و جدیت ورزش کردن نه تنها گزینه خوبی نبود (قطعاً بهترین گزینه نبود)، که گزینه زیان‌باری بود که باید سریعاً آن را رها کرده و احتمالاً در نهایت تعدیل‌اش می‌کردم. حیف که آن زمان اگرچه اقتصاد مهندسی می‌خواندم ولی حتی یکبار هم شعور این را نداشتم که بنشینم و با خود فکر کنم که چه چیزی را دارم پای چه چیزی قربانی می‌کنم.

همه اینها را گفتم که بگویم، برای وبلاگ‌نویسی در اینجا هم سعی کردم در این چند هفته گذشته (که حالم هم خیلی خوب نبود و فکر کنم بخشی از آن به خاطر ننوشتن بود) سعی کردم در حد فهم خودم تحلیل هزینه-فایده انجام دهم و ببینم ادامه وبلاگ‌نویسی به طور جدی در مقایسه با چند گزینه جایگزین دیگر بهترین گزینه است یا خیر. البته که یقین دارم گزینه خوبی است.

شنبه, ۱۹ فروردين ۹۶ ۰ نظر