زنده بودن
وقتی به الان خودم نگاه میکنم و وقتی به گذشته خودم فکر میکنم، میبینم همیشه، مشکلاتی وجود داشتهاند که با آن درگیر بودهام. شاید تصور وضعیت حدود 18 ماه قبل من برای خیلیها سخت باشد. در آن زمان به خودم میگفتم باید با آنها کنار بیایم و از سر راه خود بردارم. الان آن مشکلات نیستند. ولی مشکلات و دغدغههای جدیدی اضافه شدهاند. گله ای نیست. آنها که از نزدیک مرا میشناسند احتمالاً تنها ویژگی مثبت من را کمتر ناله کردن و کمتر نق زدن میدانند. امروز از زبان آیزاک آدیزس (در کتاب دوره عمر سازمان) خواندم، تلاش دائمی برای حل آن مشکلات قدیمی و این مسائل جدید، به معنی زنده بودن است:
زنده بودن به معنی حل همیشگی مشکلات است. زندگی کاملتر، مشکلات پیچیدهتر بیشتری برای حل خواهد داشت. این اصل نیز قابل تعمیم به سازمانها میباشد. برای اداره سازمان میبایستی همواره مشکلات را حل نمود. سازمانی بدون مشکل که در آن تغییری رخ ندهد. و فقط وقتی اتفاق میافتد که سازمان مرده باشد. حل مشکلات و ایجاد وضعیتی که مشکل جدید و پیچیدهتری نیز واقع نگردد، همانند مردن است.