روزنوشته های بهروز ایمانی‌ مهر

#نوشتن_را_دوست_دارم
روزنوشته های بهروز ایمانی‌ مهر
:: می‌نویسم نه از آن رو که حرفی برای گفتن دارم؛ بلکه به این خاطر:
"که بیشتر فکر کنم".
"که بهتر و درست‌تر و دقیق‌تر فکر کنم".
" که بیشتر کتاب بخوانم".
" که دایره ندانستنی‌ها و نفهمیدنی‌هایم روز به روز وسیع‌تر شود".
"که ...".

آخرین نوشته‌ها

آخرین نظرات

پیوندها | * دوستان متممی‌ام

   سال 1389 برای من پر بود از خاطره‌های تلخ و شیرین.

یک سالی بود که داشتم برای کنکور می‌خواندم.

بالاخره اوایل شهریور نتایج آمد: مهندسی صنایع دانشگاه شریف

صنایع را خیلی دوست نداشتم. مکانیک تهران را بالاتر زده بودم ولی نیاوردم.

 سال تحصیلی ورودی های 89، اواخر شهریورماه، پس از برگشتن ما از اردوی مشهد، آغاز شد.

جوّ دانشگاه برای‌ام تازگی داشت. خیلی راحت نبودم (شاید نیمی از کلاس های ترم اول را به همین خاطر اصلاً نرفتم).

 سال بالایی‌ها می‌گفتند کمی جوّ سیاسی دانشگاه هم به خاطر اتفاقات سال گذشته ملتهب است. ولی چون در باغ سیاست نبودم، متوجّه حرف‌هایشان نمی‌شدم.

کم کم میانترم ها و کوییزها شروع می‌شد و من هم با همان نسبت فعالیت های ورزشی‌ام را افزایش می‌دادم. آن زمان‌ها یکی از راه‌حل‌هایی که برای غلبه بر استرس استفاده می‌کردم ورزش کردن افراطی بود (!).

خوب یادم است که در همان روزها، رفته بودم برای صبحانه از بوفه خوابگاه چیزی بخرم که عنوان عجیب نشریه‌ای کنار دست فروشنده (که آقا صالحیان صداشون می‌کردیم)، نظرم را به خودش جلب کرد:

 

 

 نیش شتر - نشریه طنز شریف

 

200 تومان دادم و نشریه را برداشتم. خیلی طولانی نبود. حدود 10 یا 12 صفحه. آن روز خیلی خندیدم. البته چندتایی از کنایه‌های طنزآمیزش را هم اصطلاحاً نگرفتم.

اولین شماره این نشریه سال 87 منتشر شد و آخرینش هم سال 89 (کلاً در 14 شماره). چقدر حس خوبی داشتم از خواندنش. دفعات بعد همیشه که به دانشگاه می‌رفتم به صندلی های جلوی سلف مرکزی چشم می‌دوختم تا از بین انبوه نشریات مستقل دانشگاه (!) آن نیش شترم را پیدا کنم و داغ داغ بخوانمش.

همه این خوشی‌ها و شادی‌ها و لحظات خوب را کسی ساخت که در انتهای نشریه خود را اینگونه معرفی می‌کرد:
"صاحب امتیاز، مدیر مسوول، سردبیر، صفحه آرا، تایپیست، سِرایدار، راننده آبدارچی و پیک موتوری: علیرضا مختار (شیخ بَزول)"

با خواندن نشریه خیلی زود دستم آمد که خیلی عاشقانه این کار را جلو می‌برد. فکر می‌کنم عاشق این نشریه یا در واقع خنده‌هایی که بر لب دانشجویان می‌نشست بود.

علیرضا متولد شیراز است و سه مقطع کارشناسی، ارشد و دکترا را در مهندسی صنایع دانشگاه شریف در سال 89 به پایان برده است.

در اینترنت جستجو کردم ببینم الان علیرضا کجاست و چه کار می‌کند. دیدم برای خودش سایتی راه‌اندازی کرده است. کمی در سایت گشتی زدم و نهایتاً به قسمت "سفرها TRAVELS" رسیدماو به کلی شهرها و کشورها در نقاط مختلف دنیا سفر کرده است. چندتایی از سفرنامه هایش را خواندم. خیلی زیبا و ساده و صمیمی داستان سفرهایش را تعریف کرده است. عکس های زیبایی را هم به اشتراک گذاشته است. عکس ها و سفرهایی که امیدوارم من هم روزی بتوانم تجربه‌شان کنم.
البته ظاهراً علیرضا شعر هم می‌گفته است و مدت زیادی است این کار را متوقف کرده است.

 شناختی که از علیرضا مختار کسب کردم و درسی که از او گرفتم این است که: یا کاری را شروع نکن یا اگر شروع کردی آن کار را عاشقانه دوست بدار و برای موفقیت آن و رضایت خودت سخت تلاش کن. حالا چه نوشتن باشد یا سفر کردن یا هر چیز دیگر.

 

...............................

* پیشنهاد اول ام این است که حتما سری به سایت نشریه نیش شتر بزنید و شماره های مختلف نشریه را دانلود کنید و از خواندنشان لذت ببرید.

* پیشنهاد دوم هم دیدن سایت علیرضا مختار است. به خصوص قسمت سفرها.

البته سایت نشریه از قسمت های داخلی سایت علیرضا است و جدای از آن نیست.

 

يكشنبه, ۳۰ آبان ۹۵

دیدگاه‌ها  (۲)

۱۶ دی ۹۵ ، ۱۹:۵۱ علیرضا مختار
درود به دوست ندیده!

امشب داشتم در میان صفحات وب پرسه میزدم که چشمم به نوشته های شما درباره خودم افتاد!
چقدر خوشحالم که بودن من و آن نشریه در آن روزهای دور، به جز لبخند، دستمایه خاطره هایی شده که امروز به زیبایی از شما نقل میشود.

به قول سعدی: حال از زبان دوست شنیدن چه خوش بود...

دوست و دوستدار شما
علیرضا
پاسخ:
سلام علیرضا جان.
باور کنین اگر الان به من بگن چندتا خاطره یا نکته برجسته که از شریف تو ذهنت مونده رو بگو، نیش شتر قطعاً جزو نخستین موارد است. می‌دونم تیمی خوبی رو هم جمع کرده بودین. به همین خاطر از اونها هم تشکر می‌کنم. 
علیرضای عزیز. همیشه آدم‌هایی که دنبال رویاهاشون میرن و حاضرن برای اون هزینه بدن، بدون اینکه داشته‌هاشون رو زنجیری بر پاهاشون کنن، برای من بزرگ، جذاب و دوست‌داشتنی هستن. که شما حداقل به خاطر "این نشریه" و "سفرهای هیچهایکی که میرین" (چون متاسفانه بیشتر از اینها از شما نمی دونم) قطعا برام جزو این انسان‌های دوست‌داشتنی هستین. 
راستی واقعاً حیف شد که بعد از رفتن شما از دانشگاه هیچکس نشریه نیش شتر رو ادامه نداد.
پیگیر سایت شما و سفرهاتون هستم. سفرنامه‌هایی که مینویسین از نظر من عالی هستن.
امیدوارم بیشتر از شما بخونم و یاد بگیرم. ممنون بابت لطفی که کردین و اینجا کامنت گذاشتین. 
ارادتمند شما. بهروز.
۳۰ آبان ۹۵ ، ۲۲:۰۶ سجاد پورحسین
سلام بهروز جان
امروز داشتم آمار ورودهای وبلاگم رو بررسی میکردم (خودتم میدونی تازه راه اندازیش کردم) بین آمارها که البته زیادم نبود دیدم ی ورودی دارم از http://imanimehr.blog.ir/
گفتم شاید اشتباهی درج شده ، که اومدم دیدم وبلاگ منو در بین دوستان متممی خودت قرار دادی
یکی از اتفاقات خوبم بود و مطمئنم هیچ وقت فراموش نمیکنم چون اولین کسی که به وبلاگم لینک داد شما هستی. بی انصافی بود اگر تشکر نمیکردم
پاسخ:
سلام.
خواهش می‌کنم سجاد جان.
باعث افتخار و خوشحالیمه که لینک وبلاگ تو و سایر دوستان متممی‌ام رو اینجا داشته باشم.
ولی یه چیزی؛ امیدوارم اینکه از یه همچین جای پرتی به سایت خوبت لینک دادم تاثیر منفی روی بازدیدها و بازدیدکننده‌هات نذاره.

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">