اینکه ببینی راننده اتوبوس (که قانوناً تنها مجاز است در ایستگاهها، مسافر سوار و پیاده کند) هر مسافری را که در مسیرش دست تکان میدهد، سوار کند و تو تنها بتوانی در ایستگاهها و یا نهایتاً با کلی نق و نوق راننده، پشت چراغ قرمز یا ترافیک سنگین پیاده شوی، درد دارد. اما وقتی دیرت شده باشد و با میل و رضایت راننده بتوانی در غیر از ایستگاهها پیاده شوی و با این حال در نقطهای دورتر ولی مجاز پیاده شوی خیلی درد دارد. و چیزی از درونت تو را احمق خطاب قرار میدهد.
اینکه با دوستانت شبهنگام، در خیابانهای خلوت شهر، مشغول پیادهروی باشی و مجبور به عبور از تقاطعها. اما همراهانت با بیتوجهی نسبت به قرمز بودن چراغ عابر از خیابان عبور میکنند (چون از نظرشان وقتی وسیله نقلیهای از خیابان عبور نمیکند، ایستادن پشت چراغ قرمز ابداً عاقلانه نیست) و تو میایستی و سپس با چند ده ثانیه اختلاف و در میانه تمسخرهایشان، مجدداً به جمعشان میپیوندی، خیلی درد دارد. (یا موقعیت مشابه را تصور کنید که تنها گزینه قانونی، عبور از پل عابری است که اتفاقاً برقی هم نیست و تو هم بسیار خستهای)
اینگونه موقعیتها را در ماههای اخیر زیاد تجربه کردهام. اما باز هم با کمال میل میخواهم تا جای ممکن در چنین موقعیتهایی قرار بگیرم و اصلاً حتی موقعیتهای مشابه جدیدی نیز خلق کنم. درد بکشم و هزینهاش را هم بپردازم. چون فکر میکنم وقتی در آینده در موقعیتی قرار گرفتم که مثلاً "میتوانم با برداشت مقداری پول از حساب شرکت و خرید جنس از بازار و فروش آن در مدت کوتاه، به سود خوبی برسم و سپس بدون اینکه کسی بفهمد (هرچند طبیعتاً همچنان احتمال اندکی وجود دارد که بفهمند)، پول را به حساب شرکت برگردانم"، راحتتر بتوانم بر آن وسوسه غلبه کنم.
اگرچه ممکن است از نظر خیلیها این موقعیت با نمونههای بالا تفاوتی فاحش داشته باشد و ناشی از ضعف تحلیلی من، با این حال باور دارم حتی اندک تفاوتی هم ندارند. در تمام اینگونه موقعیتها، در برابر این سوال قرار گرفتهایم که "اگر در شرایطی میتوانستیم بدون رعایت قانون، بیآنکه - با احتمال فرآوان - هزینه جدی برای آن پرداخت کنیم (یا با رعایتش برچسبهایی نظیر بیعرضه، قانونمند بیمغز و غیر منعطف و ... را تحمل کنیم)، آیا باز هم خود را ملزم به رعایت قانون میدانیم یا خیر؟"
خوبی این تمرین (موقعیتهای اول و دوم) برای من این بوده که درد و عذاب و وسوسه موقعیتهای مشابه آخری (اما نه در چنان ابعاد بزرگی. در ابعاد کوچکتری مثل استفاده شخصی از پرینتر و کاغذ شرکت)، خیلی کمتر شده است و دستاورهایش را خیلی زود دارم میبینم.
................
قرار: تصمیم گرفتم در انتهای این نوشته تمرینهایی که انجام دادم را هر چند وقت یکبار لیست کنم.
تمرین 1- .... (به زودی!)
تمرین 2- ....
.
.