اولش شاید برای این باشد که واقعاً برای یک فایل، دسته مناسبی پیدا نمیکنم، امّا بعدش تبدیل میشود به جایی برای تنبلیام. برای فرار از تلاش برای یافتن دسته مناسب آن. کم کم در دستهبندی کردن - که یکی از ویژگیهای مهم و اصلی گونه بشر به حساب میآید - دچار ضعف و ناتوانی میشوم.
جالب اینجاست که پس از مدتی که وقت و حوصله و آرامش بیشتری دارم و به این فولدرها مراجعه میکنم، از خودم میپرسم: چرا آن فایل را در آن دسته قرار ندادم؟ این که مشخص است به آن دسته تعلق دارد. تازه این گفتگو به شرطی شکل میگیرد که فایلهای موجود در این فولدرِ غیره یا Others یا هر نام دیگری، آنقدر زیاد نشده باشند، که حتی در هنگام حوصلهدار بودنم هم تمایلی یا ترجیحی برای سرک کشیدن بهشان نداشته باشم.
علاوه بر مورد بالا، فکر میکنم این فولدر به محل امنی برای سرپوش گذاشتن بر ضعف (و یا فوبیای) تصمیمگیریام هم تبدیل شده بود.
به نظرم این دام دسته "غیره"، که در واقع دستهای محسوب نمیشود، تنها محدود به لپتاپم نمیشود.
هر وقت که فردی را میبینم که مثلاً شبیه من یا دوستم یا آن دوست دیگرم نیست، به او در حالت خوشبینانه برچسب "عجیب و غریب" بزنم و به نوعی او را در دسته "غیره" قرار دهم. حال شاید با کمی تلاش و فاصله گرفتن از اینگونه دستهبندیها و گرفتار نشدن در چنین دامی - که با دستان خودم برای خودم پهن کردهام - میتوانستم با دسته جدیدی آشنا شوم و به وسیله آن به رشد و توسعه ذهنی و فردی خود کمک کرده باشم.