صبح امروز قرار شد با دوستم برای دوچرخهسواری به یکی از ایستگاههای دوچرخه مراجعه کنیم. همین که بیرون آمدیم متوجه دودی در نزدیکی ساختمانمان شدیم. گفتیم دوباره یکی از همین حوادث کوچک آتشسوزی است.
به سمت بلوار کشاورز رفتیم و در کمال تعجب دیدیم ایستگاه دوچرخه پارک لاله بسته است. گفتم باز هم زمان استفاده را محدودتر کردهاند. برگشتیم.
ساعت حدود 11 بود. دود آن ساختمان بلند دیگر فقط با چشم دیده نمیشد که به راحتی و تندی به مشام هم میرسید. انگار حادثه تلخی در حال رخ دادن بود. به منوچهری که رسیدیم دیگر مسیر را بسته بودند. مرد حدود سی ساله گریه میکرد و از ناپدید شدن سه نفر از دوستانش میگفت.
گفتیم از منوچهری به سمت لالهزار برویم. رفتیم. دختران و مادران نگران با شتاب به این سمت و آن سمت میرفتند.
به تقاطع لالهزار و جمهوری رسیدیم. مردی میگفت بدبخت شدم، به فلانی - که در پلاسکو واحدی را در اختیار داشت - همین چند روز پیش کلی دستی داده بودم. داشتم به این طرف و آن طرف نگاه میکردم. آن یکی میگفت از صبح 178 تماس بیپاسخ داشتهام که 20 تاش تماس مادرم بوده است. برخی لبخند میزدند. برخی گریه میکردند. شیون میکشیدند. بیشتر نگران به نظر میرسیدند. نگاهم را برگرداندم و به نردبانهای آتشنشانی که در حال پاشیدن آب به ساختمان بودند نگاه کردم. همان زمان بود که ساختمان به ناگهان فرو میریزد. همه وحشتزده میشوند. برخی شیونهایشان بلندتر میشود. برخی ارتفاعشان بلندتر تا لنز اسباببازیهایشان مشرِفتر شود.
آتشنشانی را میبینم. دست و بدنش میلرزد. بطری آب معدنی بدست دارد. اما از آن نمینوشد. لباسهایش را در میآورد و به پشت صندوق عقب خودرو مخصوص خود میگذارد. به نظر شوکه است. میگوید از دل حادثه بیرون آمده است. میخواهم بغلش کنم. اما نمیدانم چرا منصرف میشوم.
آتشنشان یا کاسب یا خانوادههای آنها، در شرایط روحی خوبی به سر نمیبرند. هر لحظه ممکن است در این شرایط به کار اشتباهی دست بزنند. اما فعلاً اینها رها شدهاند. فعلاً و در حساسترین و خطرناکترین زمان ممکن جزو مجروحان و مصدومان محسوب نمیشوند. فعلاً نیاز به درمان ندارند. چون جسمشان آسیب ندیده...
روز خوبی نبود.
در بالکن را باز میکنم. بوی پارچههای سوخته باز هم حس میشود. آن ساختمان حالا دیگر دیده نمیشود. آتشنشان لرزان و لحظه فرو ریختن آن 15 طبقه از جلوی چشمانم ناپدید نمیشود...
[پینوشت: به دلیلی فکر کردم در نزدیکی محل حادثه حاضر شوم بهتر است.]
......................
اشاره: از کنار کار ارزشمندی که توسط مسئولان و دانشآموزان دبستان دکتر علی شریعتی هم پس از این حادثه انجام گرفت نباید به سادگی گذشت. آنها قول دادند که از این پس در شب چهارشنبهسوری از ترقه استفاده نکنند و به این طریق باعث آرامش آتشنشانان عزیز و قهرمان و مردم شوند. (منبع: خبرگزاری فارس)