روزنوشته های بهروز ایمانی‌ مهر

#نوشتن_را_دوست_دارم
روزنوشته های بهروز ایمانی‌ مهر
:: می‌نویسم نه از آن رو که حرفی برای گفتن دارم؛ بلکه به این خاطر:
"که بیشتر فکر کنم".
"که بهتر و درست‌تر و دقیق‌تر فکر کنم".
" که بیشتر کتاب بخوانم".
" که دایره ندانستنی‌ها و نفهمیدنی‌هایم روز به روز وسیع‌تر شود".
"که ...".

آخرین نوشته‌ها

آخرین نظرات

پیوندها | * دوستان متممی‌ام

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهارت آموزی» ثبت شده است

   حرف‌های محمدرضا شعبانعلی را شنیده‌ام که می‌گوید (نقل به مضمون): همیشه از یک فلش 1 گیگابایتی برای نگهداری تمام کتاب های الکترونیکی (e-book) استفاده می‌کنم و برای همین هر وقت که بخواهم کتابی را بخوانم می‌دانم باید آن را با دقت انتخاب کنم و می‌دانم که مجبورم احتمالاً کتاب دیگری را به نفع آن پاک کنم.

یا قبلاً می‌گفت: برای یادگیری زبان، چشمانت را ببند و یکی از کتاب های زبان را تصادفی انتخاب کن و بقیه را دور بریز و همان را خوب بخوان. با این روش احتمالاً خیلی بهتر و بیشتر زبان انگلیسی را می‌آموزی.

فکر می کنم صحبت و دغدغه ایشان تا حدود زیادی مشخص و شفاف است؛ اینکه در دنیای امروز، نباید دنبال منابع بیشتر باشیم، بلکه تنها کافی است، از منابعی که در اختیار داریم (هرچند هم که اندک باشد)، تا آخرین حد آن بهره‌برداری کنیم.

حالا که به پایان سال نزدیک شده‌ایم و دانشگاه ما را به اجبار از خوابگاه، راهیِ آغوش گرم خانواده‌هایمان می‌کند (!) و من هم در حال فکر کردن به این هستم که چه چیزهایی را لازم است در این دو یا سه هفته به همراه خود ببرم، حرف‌های بالای محمدرضا، از ذهنم عبور کرد.

من همیشه عاشق این بودم که به قول دوستان "سبک سفر کنم" ولی اینقدر که حتی در کوتاه‌ترین سفرهایم هم سنگین سفر کرده‌ام که شاید آن معدود موارد خلاف این عادت را هم بتوان کلاً نادیده گرفت و به حساب نیاورد.

فردا باید تمام وسایل مورد نیازم را جمع کنم.

تصمیم گرفتن با الهام از صحبت‌ها و مدل ذهنی محمدرضا جان، چالش ترسناک - حداقل برای خودم - را تجربه کنم. اینکه سعی کنم تنها به اندازه چمدان نسبتاً کوچک یا متوسط ام، وسایل به همراه خود ببرم.
روی این "به اندازه" هم تاکید خاصی دارم. اینکه وسوسه نشوم به هر ضرب و زوری، وسایلم را در آن جا کنم و در آخر هم خوشحال باشم که سبک سفر کردم. آخر من تبحّر خاصی در چپاندن در چنین شرایطی دارم. چمدان‌های قبلی‌ام را خیلی زود به خاطر این بی‌عرضه‌گی ها یا بهتر بگویم؛ نداشتن مهارت انتخاب نکردن، از دست داده‌ام.
قبل از آن البته تصمیم داشتم همه را تنها در یک کوله جا کنم. وقتی که کمی با خودم فکر کردم، دیدم برای شروع یادگیری مهارت انتخاب نکردن (و یا شاید هم حرص بی‌خود نزدن) بهتر است سنگ بزرگی انتخاب نکنم که توان بلند کردن و در نتیجه به هدف زدن آن را نداشته باشم.

امیدوارم از پس این چالش برآیم.

..............................................

پی‌نوشت یک: راستش من ته ته دلم، خیلی نوروز را دوست ندارم. نه خود نوروز را. بلکه این رسم و رسوم‌های بعضاً خنده‌دار آن را که توسط ما در حال مثلاً به جا آوردن است. دوست دارم اگر وقت شد و اینترنت هم در دسترس بود در ایام نوروز کمی در مورد تمرین‌هایی که انجام خواهم داد، تا حداقل خودم پیرو و مقلّد این عادات مسری و ناخوشایند نوروزی نباشم و به آنها مبتلا نشوم، بنویسم. شاید آنها را با موضوع #چالش‌های_نوروزی منتشر کردم.

پی‌نوشت دو: شاید مطالعه و مرور مقاله کوتاه متمم با عنوان "تعریف قانون پارکینسون چیست؟" چندان بی‌ارتباط با مطالب بالا نباشد.

سه شنبه, ۲۴ اسفند ۹۵ ۲ نظر