به نظرم می توانیم انبوه ای از فرصت های یادگیری را به راحتی از دست دهیم به این شیوه که؛ فکر کنیم چون قبلاً چیزی را دیده ایم یا شنیده ایم پس الان میدانیم دقیقاً چیست. یا اگر نمی دانیم دقیقاً چیست لااقل فکر می کنیم به جای تعمیق در آن بهتر است انرژی و وقت خود را به چیز تازه و جدیدتر اختصاص دهیم. شاید یک جور حرص دانستن بیشتر زدن به جای شوق یادگیری بیشتر.
مثال های زیادی در ذهن دارم که در زیر سعی کردم چند نمونه از آن را یادداشت کنم:
- خبر کوتاهی چند خطی را قبلاً در شبکه اجتماعی دیده ام و حالا که در سایتی یا روزنامه ای در مورد آن مقاله چند هزار کلمه ای می بینم، پیش خودم می گویم این را که قبلا دیده ام، پس بروم در صفحات بعدی ببینم دیگر چه خبر است.
- فیلمی را قبلاً دیدم و حالا وقتی دوستم که یک فیلم باز حرفه ای است و پیشنهاد دیدن فیلمی را می دهد، گزینه ای را انتخاب می کنم که تا به حال ندیده ام. حال آنکه شنیدن تحلیل او و دیدن فیلم در کنارش می توانست نه تنها عمق نگاه ام را نسبت به فیلم موردنظر و موضوع آن بیشتر کند بلکه شاید اصلاً متوجه می شدم فیلم را درست نفهمیده بودم.
- مطلبی را قبلاً خوانده بودم و حالا که استادی می خواهد آن را بیان کند پیش خودم می گویم این استاد خیلی از دانشجویان خود عقب است و به زودی باید به فکر بازنشستگی خود باشد یا به فکر بازنشستگی او باشند و خودم را با کار دیگری مشغول کنم و اندک توجهی به او و حرف هایش نداشته باشم. چه آنکه ممکن بود همان مطلب را شاید از زبان و به روایت او می شنیدم، موجب می شد بفهمم قبلاً آن را دقیق نفهمیده بودم یا با مثالی که شاید از او می شنیدم آن مبحث برای همیشه در ذهنم جای می گرفت.
- ...
این لیست می تواند خیلی طولانی تر شود ولی فکر می کنم به جنبه دیگری از ماجرا هم می توان فکر کرد و آن اینکه: چه فرصت هایی در جمع های دوستانه ای که در آن شرکت می کنم بوده که از آن استفاده نکردم در حالی که میتوانستم با طرح مبحثی که فکر می کردم می دانم به جای موضوعی که فکر می کردم نمی دانم، باعث تعمیق و تصحیح دانسته های قبلی ام شوم؟