روزنوشته های بهروز ایمانی‌ مهر

#نوشتن_را_دوست_دارم
روزنوشته های بهروز ایمانی‌ مهر
:: می‌نویسم نه از آن رو که حرفی برای گفتن دارم؛ بلکه به این خاطر:
"که بیشتر فکر کنم".
"که بهتر و درست‌تر و دقیق‌تر فکر کنم".
" که بیشتر کتاب بخوانم".
" که دایره ندانستنی‌ها و نفهمیدنی‌هایم روز به روز وسیع‌تر شود".
"که ...".

آخرین نوشته‌ها

آخرین نظرات

پیوندها | * دوستان متممی‌ام

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صف» ثبت شده است

   قبلاً شاید وقتی صحبت از پدیده صف می‌شد، احتمالاً اکثر ما به صف نانوایی اشاره می‌کردیم. امروز دیگر کمتر در نانوایی‌ها، به استثنای برخی ساعات خاص، صف مشاهده می‌شود و این موجود را در جاهایی دیگری نظاره‌گر هستیم. البته شاید دیگر استفاده از واژه "پدیده" پیش از اسم صف در ایران چندان مناسب نباشد (بدون کوچکترین کنایه‌ای و صرفاً به عنوان یک مشاهده).

من خیلی‌ها را، از دوست و آشنا گرفته تا افراد ناشناس مترو و اتوبوس، دیده‌ام که از این می‌نالند که: آقا رانندگی مردم چرا اینطوریه؟ تا میای اون فاصله چندمتری رو با خودروی جلویی حفظ کنی، سریع یکی برای چندمتر جلو افتادن میاد تو لاین تو."

اگرچه من کمتر تجربه رانندگی را داشته‌ام و به همین اتوبوس‌ و متروی شهرداری علاقه خاصی دارم (و شاید هم بتوان گفت از طرفداران پرو پاقرص آن محسوب می‌شوم و یا به قول انگلیسی‌زبان‌ها: Big fan آن هستم) ولی این موارد را از پشت شیشه‌های اتوبوس کم ندیده‌ام. بالاخره آدم چشم دارد و من هم آدم چندان سربه‌زیری نیستم. ولی شاید بگویید از پشت شیشه‌های کثیف اتوبوس این کار خیلی سخت است، که البته درست می‌گویید ولی با روش "دم دادن" (همان "هاه کردن" خودمان) و داشتن یک عدد دستمال، می‌توان بر این محدودیت غلبه کرد و لذت بیشتری را در طول مسیر با دیدن خیابان‌‌های شهر تجربه کرد.

واقعیتش دیروز که در سلف دانشگاه منتظر دریافت غذا بودم و تا سعی می‌کردم با حفظ فاصله یک یا دو متری با نفر جلویی‌ام، سعی کنم او هم کمی راحتر به جلو حرکت کند (چون خودم اینطوری راحتر هستم) و اعتراض افراد پشت‌سری‌ام را می‌دیدم که: "آقا! داداش! برو جلو دیگه! منتظر چی هستی؟". به این فکر می‌کردم که آن راننده‌هایی که در آینده برای ده متر جلوتر افتادن، سریع می‌پیچند جلوی تو، خب همین‌ها خواهند بود (یا هستند) دیگر.

دوشنبه, ۹ اسفند ۹۵ ۰ نظر