روزنوشته های بهروز ایمانی‌ مهر

#نوشتن_را_دوست_دارم
روزنوشته های بهروز ایمانی‌ مهر
:: می‌نویسم نه از آن رو که حرفی برای گفتن دارم؛ بلکه به این خاطر:
"که بیشتر فکر کنم".
"که بهتر و درست‌تر و دقیق‌تر فکر کنم".
" که بیشتر کتاب بخوانم".
" که دایره ندانستنی‌ها و نفهمیدنی‌هایم روز به روز وسیع‌تر شود".
"که ...".

آخرین نوشته‌ها

آخرین نظرات

پیوندها | * دوستان متممی‌ام

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

چند روز پیش که مطلبی را در وبلاگ پیمان حقیقت طلب عزیز (سپهرداد) خواندم، فرصت مناسبی پدید آمد تا در مورد این موضوع فکر کنم که: "در چه کارهایی خوب نیستم ولی آنقدر میل و انگیزه و علاقه دارم تا بتوانم با تدوام، آنها را بهبود ببخشم؟"

حقیقتش، تا دیروز، نوشتن جزو آن کارها نبود. یعنی بود ولی من به آن فکر نکرده بودم (احتمالاً به دلیل تصوری که از نوشتن یک مبتدی در هفته ها و ماه ها و سال های ابتدایی داشتم). تا اینکه روز گذشته، محمدرضا شعبانعلی از تجربیات‌شان در وبلاگ نویسی خطاب به زینب دستاویز گرامی (و صد البته برای بقیه دوستانی که به وبلاگ نویسی و نوشتن علاقه دارند) بیشتر گفتند و ده پیشنهاد مطرح کردند. پیشنهاداتی که در نوشته محمدرضا شعبانعلی، به نظرم خیلی مهم آمد (و ممکن برای این روزهای من)، دو پیشنهاد اول ایشان بود: 

پیشنهاد اول: هر روز بنویس.

زینب. شاید بعدها، تصمیم بگیری هفته‌ای یک بار یا دو بار یا حتی شاید ماهی دو یا سه مطلب بنویسی. اما برای شروع، ترجیحاً تلاش کن هر روز بنویسی.

مهم نیست چقدر می‌نویسی. یک سطر. یک پاراگراف. یا چند صفحه. اما بنویس.

البته اگر بخواهم اصول هدف‌گذاری و بحث نظم شخصی را مد نظر قرار دهم، باید هدفی بگذاریم که هرگز نقض نشود و قطعاً ممکن است بعضی شب‌ها نتوانی بنویسی. پس شاید پیشنهاد عملی‌تر این باشد: در هفته، بیشتر از یک یا دو روز، به خودت مرخصی نده و از این مرخصی هم استفاده نکن، مگر اینکه مجبور شوی. همیشه آنها را برای شرایط اضطرار نگه دار.

این پیوسته نوشتن، باعث می‌شود که نوشتن به عادت تو تبدیل شود. شاید امروز، وقتی خسته‌ای یا ذهنت مشغول است، نتوانی چیزی بنویسی. اما وقتی نوشتن به عادت تو تبدیل شد، مشکل دیگری پیدا خواهی کرد که البته مشکل بهتری است: خسته‌ای و ذهنت مشغول است. اما نمی‌توانی ننویسی و به نظرم، این نعمتی است که اگر در زندگی نصیب کسی شود، ناسپاسی است اگر چیز بیشتری طلب کند. چون «کلمه» مهم‌ترین دستاورد نژاد انسان است و نوشتن، فاخرترین کاربرد آن.

و

پیشنهاد دوم: اگر از جایی چیزی نقل می‌کنی، حتماً حتماً حتماً از خودت چیزی به آن اضافه کن. حتی اگر در حد یک جمله

(راجع به نقل منبع نمی‌گویم، چون تو و متممی‌ها به اندازه‌ی کافی این اصول را می‌دانید و می‌شناسید).

نگذار ذهنت و زبانت، به تکرار طوطی‌وار خوانده‌ها و شنیده‌ها عادت کند. وقتی شعری زیبا می‌بینی و نقل می‌کنی، یا جمله‌ای یا پاراگرافی یا هر چیزی از نویسنده یا متفکری را برای مخاطبانت می‌گویی، فکر کن که چه حرفی می‌توانی اضافه کنی؟

شاید چند سطری در مورد گوینده‌اش بنویسی. شاید در یک یا چند جمله، دیدگاه خودت را در مورد آن بنویسی. شاید توضیح بدهی که چرا برای تو، جذاب بوده است. چون قطعاً می‌دانیم که آنچه امروز در تو شوری برمی‌انگیزد، ممکن است در من، هیچ حسی ایجاد نکند. چنانکه دیگر روز، شاید در تو هم هیجانی ایجاد نکند. پس مهم است که اول خودت و دوم مخاطبت، بدانید که چرا این حرف یا جمله یا پاراگراف، نقل شده است.

خلاصه، دو نوشته پیمان و معلم عزیزم باعث شد، تصمیم بگیرم برخلاف رویه قبلی - که می خواستم تا حد امکان کوتاه ننویسم و ترجیحاً نوشته های غالب نقل قولی نداشته باشم - تا حد ممکن هر روز بنویسم، چه کوتاه و چه به کمک نقل مطالب از منابع مختلف، تا این نوشتن‌ها به عادت ام تبدیل شده و روزی و روزگاری، به "دردِ ننوشتن" مبتلا شوم.

سه شنبه, ۲۳ آذر ۹۵ ۱ نظر

مدت کوتاهی می‌شود که به هوش مصنوعی و به طور خاص‌تر یادگیری ماشین علاقمند شده‌ام.

 داستان علاقه‌ام بر‌می‌گردد به شاید 2 یا 3 ماه پیش که داشتم در سایت وب‌مایندست گشتی می‌زدم که به نام آقای ری کورزویل برخوردم. بعد از آن کمی جستجو کردم و از پیش بینی‌‌های او از آینده تکنولوژی  و مباحث مربوط به سینگیولارتی (یا تکینگی) بیشتر خواندم. چیزی که در پیش‌بینی‌های او بیش از هرچیز مشهود و مورد تاکید می‌باشد، نقش انکارناپذیر هوش مصنوعی در آینده بشر است. مقوله‌ای که به عقیده او باعث می‌شود انسان را در مورد تعریف، جایگاه و هویت خود، دچار دگرگونی اساسی کند و احتمالاً سینگولارتی یا دگردیسی رخ دهد.

خلاصه در ادامه ماجرا، به یکی از تکست بوک‌های معروف هوش مصنوعی (AIMA)  برخوردم. تلاش برای دیدن کتاب مرا به سایت آن هدایت کرد و در نهایت هم به سایت یکی از نویسندگان کتاب به نام آقای پیتر نورویگ (که از مدیران ارشد بخش تحقیقات گوگل  هم می‌باشند) رسیدم.

کمی بر روی لینک‌های سایت ایشان - که خیلی ساده طراحی شده - کلیک کردم و سرانجام آخرین کلیک به قانون نورویگ ختم شد.

آقای نورویگ توضیح می دهند که وقتی در جولای سال 1999 مقاله ای در یکی از روزنامه ها منتشر شد که بیان می کرد درصد نفوذ کامپیوترهای خانگی مجدداً دوبرابر شده است و از مرز 50% گذشته است و در همین حین که مردم با هیجان از گسترش اجتناب ناپذیر تکنولوژی صحبت می کردند من نیمه خالی لیوان را نگاه کردم  و قانون نورویگ را مطرح کردم:

" هر تکنولوژی ای که از مرز 50% نفوذ بگذرد، دیگر هرگز این درصد نفوذ دوبرابر نخواهد شد (حتی با گذشت هر تعداد ماه که قابل تصور باشد). "

بعدش هم ایشان توضیحاتی را در ادامه می دهند که بر واژه درصد تاکید دارند.

در انتها هم نکته ای دیگری را بیان می کنند (که به خوبی می شود کنایه طنازانه او را دریافت): " دفعه بعد که از دوبرابر شدن نفوذ تکنولوژی شنیدید یادتان باشد اولین بار این قانون را در سایت من خواندید."


کمی با خودم فکر کردم کسی در چنین سطح و جایگاهی وقتی شوخی هم می خواهد بکند سعی می کند آموزنده باشد و مهمتر از آن مخاطبان خود را به فکر کردن وا دارد. نمی گویم هیچیک از معلمان و افراد بزرگی که تا به حال در زندگی ام با آنها آشنا شده ام چنین ویژگی نداشته اند ولی با اطمینان می گویم اغلب آنها اینگونه نبوده اند. اصلاً فکر می کنم یکی از شاخص هایی که می توانیم برای سنجش علاقه یک فرد به حوزه ای که در آن مشغول به فعالیت است مورد استفاده قرار دهیم این است که ببینیم آیا می شود حتی از بین شوخی هایش هم چیزی را پیدا کرد که به فعالیت حرفه ای اش مرتبط باشد.

جمعه, ۱۹ آذر ۹۵ ۰ نظر